الخميس، 5 مارس 2020

کافر بچه









کافر بچه را ببین و کونش
ان گنبد گرد بیستونش
باید به زیارتش به سر رفت
گر سر برود فدای کونش
چون ماه ز پشت ابر پیداست
از گوشه شورت برفگونش
ان پرچم صلح یا که شورتست
پنهان چه نموده ای درونش
وقتی ز برون چنین نماید
بنگر که چه باشد اندرونش
گر کون تو داریوش میدید
میبرد ز یاد بیستونش
واژ دگری مواژ و برخیز برخیز و بساز واژگونش
کو بخت که در درون گذارم
انگه ز درون کشم برونش
اندیشه عارفان و دستم
دردا که نمیرسد به کونش
انباشته انبه ای چنین تر هرگز نبود به هر دو کونش
شاید که تو میوه بهشتی
ای کونک گنندمینه گونش
غلمان بهشتی است و از خلد
بیرون زده ان مخلدونش
کونش پس شورت میدرخشد
لو یکره قوم کافرونش
کونست ویا که راه شیریست
یک شمه بگو زچند و چونش
ان راه میانبر بهشت ست
یا انکه رهست و چاه دونش
تا گم نشود مسافرانش
با راه نموده رهنمونش
مابین دو تپه تو چاهیست
سرها همه گشته سر نگونش
بی جان شود انکه که همچو بیزن
در چاه بیفکند زبونش بیچاره دلی که دل به کون داد
خونین جگری که گشت خونش
گویی که کتابی از معانیست
ای من به فدای کاف و نونش
در راه تو گر عرب براند
در چاه تو گم شود هیونش
گر کون تو دیده بود مجنون
اسوده همیشد از جنونش
هر فتنه که خفته بود برخاست
از فتنه کون پر فتونش
دل برده ی تو به ربع مسکون
پیوسته نمیشود سکونش
البته بنات را کند دفن
انرا که بود چنین بنونش
اصحاب یمین بگو بیایید
با امن و سلام یدخلونش
مسش نکند کسی به مستی
الا به وضو مطهرونش
اصحاب يمين ادخلوها
وان كان من المقربونش
عمم به فدای رنگ شورتش
خالم به فدای چاک کونش
مدیون چو ببیند ان جمالش
از یاد برد همه دیونش
ترسا بچه را ببین که در پس
فتاده شباب مسلمونش
چون سنگ فلاخنم بگردان
پرتاب بکن به سوی کونش
ای من به تصدقش بگردم
باشم یکی از مصدقونش
همچین پسری به باغ فردوس
عنت به همه مکذبونش
این غنچه گل ببین چه کرده
با بلبل رند ذوالفنونش
گر خون من و جهان بریزد
یغش بزن و مریز خونش
از دانش و علم توبه میکرد
می رفت دل از کف افلاطونش
باشد که بسوی غرب تازند
ارجاسب و لشکر خیونش
یک کون و ردوعالم است گویی
از من بشنو کن فی یکونش
ان صحن پرنده را ببنید
ای من به فدای ان صحونش
القصه دو صد تبارک الله
کو کافرکان فینظرونش

ليست هناك تعليقات: