الاثنين، 11 نوفمبر 2019

از جمع ریشداران یکباره رخ مگردان


    
از جمع ریشداران یکباره رخ مگردان                                                                            
باشد که بچه اهو خود را نموده پنهان

ای شیخ روی ماهت  از پشت ریش پیداست
چون پشت پاره ابری سیمای ماه تابان

ان ریش نیست ریش است داغ من پریش است
ریش است و زخم و مرهم داغ است و درد و درمان

ای شیخ ریش و بی ریش حسنت ز پیشتر بیش 
مانند  جوجه طاوس   زیبا تری  دو چندان

رازش نهان نماند چون ماه از پس ابر
زیبارخ  از پس ریش اهو به بیشه زاران

آهو  چو بچه شیری از بیشه رخ نماید
از پشت ان علفا پیدا شود نمایان


باید صبور باشی نزدیک و دور باشی
تا انکه رام گردد ان اهوی گریزان

بر روی دوست از ریش چون به نشسته گردی 
دستی  به روی او کش گردد چو سیب  خندان

انکس که گله دارست دارای روزگارست
یک گله بچه آهو بهتر ز ملک  ساسان
من عاشقی شبانم من گله میچرانم 
دنبال بره گانم  اینست شغل چوپان 

شاهی و گله داری وقتی به گله داری
هم بره های ارام هم توله های شیطان
صد گله بچه خوشکل بر سینه ام چریدند
این سینه است یارب یا انکه دشت قوچان
سرها رسیده بر دوش چون میوه درختان
گر میل میوه داری انک ز شاخ بستان
روزی به جاهلیت من چشم میچراندم
ناگاه کافرم کرد ان چشم نا مسلمان
گرسیوز دو چشمت خون سیاوشم ریخت
گویی نمیهراسد از گرز پور دستان
دیشب خمیر ما را تا صبح ورز دادند
تا چون تنور گرمی مارا به خود بچسبان
در سیل بچه خوشکل یارب که غرقمان کن
از اسمان ببارند یارب بجای باران
یارب بود که گویند در سیل رفت و جان داد
وقتی که بچه خوشکل بارید در بهاران
ما مردمان کوچیم هم کرد و هم بلوچیم
دنبال بره قوچیم در شهر و در بیابان
تا دیده برگشادیم خود را به باد دادیم
سر در جهان نهادیم از دست خوبرویان

ما خانه ای نداریم اواره دیاریم
دنبال بره اهو عمری رسانده پایان
ما هم  قبیله هستیم ما بره می پرستیم
سرحد به امریکاییم در گرمسیر ایران
پیداست بره آهو  بسیار می هراسد
خواهی که خو بگیرد آهو ز خود مترسان
چوپانی و شبانی شغل پیمبرانست
در سایه من ایید  خوبان اهل ایمان
خوبان کافرستان در. انتظار یارند
هر خوب اهل ایمان یک خوب کافرستان
از سینه های ناصاف پروای نیک و بد نیست 
جان و تنی که ماراست قربان سینه صافان 
ای گرگ ناله کم کن ماهر دو زخمداریم
زخم تو هست بر تن زخم من است بر جان
زخم تو هفته ای بعد از یاد رفته باشد
مجروح جان و دل را زخمش نبود پایان
ای گرگ هم تو هم من  دنبال آهوانیم
تو آهوان کوهی من  آهوی خیابان
 دنبال بره قوچی چون ما دلت نلرزید 
ای لاشخور چه دانی حال دل پریشان
هر جا که بره ای بود بر سینه میچرانم
سمش به چشم من باد ابشخورش دل و جان
عمری که بی شما رفت بیهوده بر فنا رفت
در پایتان فدا رفت جان و دلم به قربان
هربره ای  گذر داشت با هر قدم که بر داشت
بر جان من اثر داشت ان شاهکار امکان
پایی نماند دیگر تا در پی بدان رفت
ما را ز بس در این شهر گاییده اند خوبان 

ای نور دیدگانم  خواهی ترا چرانم
 چیزی بگو بدانم  یا دنبه ای بجنبان
چون میوه رسیده بر روی شاخساران
سرها برای چیدن   بر دوشها نمایان
در خشک سال دنیا من اخرین شبانم
بر سینه میچرانم در تنگنای دوران

هر جوجه ای که دیدی در سایه خود اور
باشد که در پناهت طاوس گشت و خوشخوان
چوپانی و شبانی شغل پیمبرانست
در سایه ام غنودست نیمی ز نوع انسان


این اهوان معصوم باید نجاتشان داد
از چنگ گرگ بدجنس از دست شیر غران
غمگین چرا چرایید نزد عمو بیایید
جان و دلم شمایید ای بره های شادان




تا کی چو گرگ هاری مانند اهل غاری
هی در پی شکاری یک گله جور گردان
ما بچه های ماریم زادیم و کس نداریم
یکروز جان سپاریم در کوچه غریبان
انرا که خلق گرداند حق خواند و خانمان داد
شاید ز خلقت ما ایشان شده پشیمان
نام تمام هستی در دفترش بجز ما
ماها زباله بودیم راندند سوی شیطان




ليست هناك تعليقات: