ان یار نکو که همچو بت ساختمش
در اب بدیدم او و بشناختمش
گفتند نکو میکن و در اب انداز
نیکو کردم در اب انداختمش
--
--
--
کفر چو منی گزاف و اسان نبود
این فسق و فجور نقض ایمان نبود
گر فسق و فجور نقض اسلام بود
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
این فسق و فجور نقض ایمان نبود
گر فسق و فجور نقض اسلام بود
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
بی کون تو بنده زیستن نتوانم
بی ساده رخان باده زدن نتوانم
من بنده ان دمم که ساقی گوید
یک بار دگر بگای و من نتوانم
-
در فصل بهار و کون همی غنچه ورد
یکسان شده روز و شب نه گرم است و نه سرد
کیرم به زبان پارسی از سر درد
فریاد همی کند که کون باید کرد
-
بی هوده به کون پاره خویش مخند
دل بر سر استواری دهر مبند
این کون جهان به هیچ کس باقی نیست
کردند و کنیم و دیگر ایند و کنند
-
چون بچه همسایه لب از شیر بشست
دیدیم که گشته بند شلوارش سست
گر تو نکنی به کردنش عزم درست
اهو بچه را کسی دگر خواهد جست
---
بی ساده رخان باده زدن نتوانم
من بنده ان دمم که ساقی گوید
یک بار دگر بگای و من نتوانم
-
در فصل بهار و کون همی غنچه ورد
یکسان شده روز و شب نه گرم است و نه سرد
کیرم به زبان پارسی از سر درد
فریاد همی کند که کون باید کرد
-
بی هوده به کون پاره خویش مخند
دل بر سر استواری دهر مبند
این کون جهان به هیچ کس باقی نیست
کردند و کنیم و دیگر ایند و کنند
-
چون بچه همسایه لب از شیر بشست
دیدیم که گشته بند شلوارش سست
گر تو نکنی به کردنش عزم درست
اهو بچه را کسی دگر خواهد جست
---
تا مو به رخ بچه همسایه برست
پاک از همه ناز و کبر خود دست بشست
این بچه اهو که دوروزی پی تست
گر تو نکنی کسی دگر خواهد جست
--
گر مرد رهی از پی کون باید رفت
در یافتنش میان خون باید رفت
افسوس که نادیده و ناکام و غریب
از دایره دهر برون باید رفت
-
از گادن ما نبود گردون را سود
از دادن ما نیز به قدرش نفزود
در کون تو رفت کیرو امد بیرون
این امدن و رفتنش از بهر چه بود ؟
-
-
انروز که مرغ عمر پرکنده شود
واجزای تنم ز هم پراکنده شود
این کیر فتاده مرده و بی سر و زار
باری چو بیاری اسم کون زنده شود
--
گر. من ز می شبانه مستم هستم
ورکافر و رند و می پرستم هستم
هرچند که در فسق تظاهر نکنم
خوشکل پسری فتد بدستم هستم
--
سرگشته به چوگان ِ قضا همچون گوی
چپ می کن و راست می کن و هیچ مگوی
یاری که تو را فکنده اندر تک و پوی
تمبان بکند ز پای ، روزی لب ِ جوی
--
کونی ست که کیر آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر سُرین می زندش
گر لوطی ِ شهر بیند این کون ِ لطیف
هر شب دو سه بار بر زمین می زندش
-
من ظاهر کاف و کون هستی دانم
اسرار نهان می پرستی دانم
شرمنده کیر و خایه بادم من اگر
راهی بهتر از جق دستی دانم
---
امروز که گل دمیده بر هر لب جو
مرغان چمن به بوی او در تک و پو
قمری شده مست و نعره زن کو کو کو
پاک از همه ناز و کبر خود دست بشست
این بچه اهو که دوروزی پی تست
گر تو نکنی کسی دگر خواهد جست
--
گر مرد رهی از پی کون باید رفت
در یافتنش میان خون باید رفت
افسوس که نادیده و ناکام و غریب
از دایره دهر برون باید رفت
-
از گادن ما نبود گردون را سود
از دادن ما نیز به قدرش نفزود
در کون تو رفت کیرو امد بیرون
این امدن و رفتنش از بهر چه بود ؟
-
-
انروز که مرغ عمر پرکنده شود
واجزای تنم ز هم پراکنده شود
این کیر فتاده مرده و بی سر و زار
باری چو بیاری اسم کون زنده شود
--
گر. من ز می شبانه مستم هستم
ورکافر و رند و می پرستم هستم
هرچند که در فسق تظاهر نکنم
خوشکل پسری فتد بدستم هستم
--
سرگشته به چوگان ِ قضا همچون گوی
چپ می کن و راست می کن و هیچ مگوی
یاری که تو را فکنده اندر تک و پوی
تمبان بکند ز پای ، روزی لب ِ جوی
--
کونی ست که کیر آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر سُرین می زندش
گر لوطی ِ شهر بیند این کون ِ لطیف
هر شب دو سه بار بر زمین می زندش
-
من ظاهر کاف و کون هستی دانم
اسرار نهان می پرستی دانم
شرمنده کیر و خایه بادم من اگر
راهی بهتر از جق دستی دانم
---
امروز که گل دمیده بر هر لب جو
مرغان چمن به بوی او در تک و پو
قمری شده مست و نعره زن کو کو کو
تا خشتک بلبل بکشم بر سر او
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق