الأربعاء، 29 أبريل 2020

وقتی میگفتش یواش محاله یادم بره

-

یککم دیگه بیشتر بشو خم  ای بچه سرباز
ار پشت سرت  داره میاد تیر تیرانداز
راسته - عزیزم تو جبهه هرکسی که تیر خورد
از همانجا تا باغ بهشت میکنه پرواز
تا باغ بهشت میری و خواستی برمیگردی
از هر بری خواستی میتونی  بازم بری باز



 سربازی و سنگراش محاله یادم بره
با اون پسرخوشکلاش محاله یادم بره
شبها که لاش میذاشتم  وقتی که داغ داغ بود
سوسیس و نون لواش محال یادم بره
وقتی که پایان کار  اون سربازه هی میگفت
خسته نباشی داداش محال یادم بره

شبها که میگفت به من  من خیلی وقته خوابم
وقتی میرفتم تو جاش محاله یادم بره
 با فرمانده تو جاده شبها که تند میرفتم
 وقتی که میگفت یواش محاله یادم بره
 فرمانده  با اون همه درد کمر ، کار سخت
میون پرونده هاش  محال یادم بره
خم مونده بود واز من کمک میخواست  یه خورده
 راست که میکردم براش محاله یادم بره
پرونده ی  بچه ها با برگه  تشویقی
وقتی میذاشتمش لاش محاله یادم بره
اگر  یه بار دیگه فرماندمون بیادش
لی لی بذارم لالاش محاله یادم بره
یه بار دیگه ای کاش بگه بذار سر جاش
 منم بذارمش جاش  محاله یادم بره
اون همه بدبختی و دو سال بیگاری رفتن
یه اشخور اش و لاش محاله یادم بره





دل تنگ و همه جای تو تنگ ای بچه سرباز
 با من  همه اینقدر مجنگ  ای بچه سرباز
دانم که دلت تنگ و همه جای تو تنگ ست
بازت  بکنم خوب و قشنگ ای بچه سرباز
خوبان جهان هرچه  در این  کوچه دویدند
هستند به میدان تو لنگ ای بچه سرباز
اوه اوه بروم پشت سپرهای تو از ترس
 میترسم از ان توپ و تفنگ ای بچه سرباز
بگذار در ان جعبه  و سوراخ ببینم
 ای شهر فرنگ از همه رنگ ای بچه سرباز
گردان همه را دیدم و خوبان بچشیدم
چون تو پسری نیست بهنگ ای بچه سرباز
هنگام  رها کردن تیر است  بیارام
یک لحظه دیگر بدرنگ ای بچه سرباز
ای من به فدای دل ان  سینه صافت
مانند   سرینت همه سنگ ای بچه سرباز
پهلوی تو خوابم که ندیدم پسری خوش
چون تو نه به ایران نه فرنگ ای بچه سرباز


بازی بکنی با سر ان هرچه که خواهی
بازی بکن این توپ و تفنگ ای بچه سرباز














ليست هناك تعليقات: