شرح غزلی از مولانا فخر اللواطیین مهدی بن هاشم العقیلی العامری
شرح غزلی از مولانا فخر اللواطیین مهدی بن هاشم العقیلی العامری
از خشتکم برون زد کیرم مثال مارا
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
جایی که بچه خوشکل چون ریگ رایگان است
دردا که از غریبی شق درد کشت مارا
در کیش بچه بازان یک بوسه از لبانت
اشهی لنا و احلا من قبله العذاری
دیدی امام امت آخر بنام اسلام
در کونتان فرو کرد چوب دو سر طلا را
هر خوشکلی که دیدی در کون او فرو کن
بشنو که این نصیحت قارون کند گدا را
دیریست در غریبی یک قطره می نخوردیم
ودکا چه طعم دارد یا ایها السکارا
کیخسرو زمان است آن کس که بی تکلف
از بهر بوسه ای داد اموال ملک دارا
ای باد صبح گاهی بخت ار مدد نماید
گیر آورم به خلوت یکروز مجتبی را
ما را بغیر کردن اندیشه دگر نیست
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
الحمدالله ای دوست ما جمله بچه بازیم
ساقی بده بشارت آرشام پارسا را
خشتک قطعه ای از شلوار را گویند که ذکر و خایه را در بر گیرد
شق درد از امراض صعب العلاج است که جز به جماع عاجل مداوا نگردد
مقصود شاعر از بچه همانا پسر بیست و دو ساله طفل خو است که مانند کودکان به وعده ای فریب خورد چنین می فرماید شیخنا الاعظم که نزد اهل لواطه بوسه بر گونه پسران گوارا تر و شیرین تر از بوسه بر دختران بلند بالاست و گویند بر اثر همین بوسه های شیرین شاعر در عنفوان جوانی به داءٌ سکری مبتلی گردید چنان که در شعری دیگر می گوید
هر کسی بوسد لب شیرین تو
مبتلا گردد به داءٌ سکری
منظور شاعر از چوب دو سر طلا معلوم نگردید والله علیم بذات الصدور
قارون ار خویشاوندان حضرت موسی ست که بر اثر جاکشی بسیار به عذاب خداوند گرفتار آمد و ثروت بی کرانش به کام زمین فرو رفت
منظور از ودکا گویا همان عرق ناب روسیه است که در بلاد عرب بدان فتکا گویند و یک شیشه آن به بیست و پنچ درهم اماراتی ابتیاع شود طعم آن تلخ است و گیراییش بسیار برودت از تن ببرد و روح را قوت افزاید
دارا همان داریوش هخامنشی است که اسکندر ذوالقرنیین از بزرگ قدمای لواطیین خواهرش را در مصافی سخت بگایید و زمام سلطنت از کفش بستاند
مجتبی از معاشیق مذکر عجم است که شاعر به عشق او گرفتار آمد و آواره بلاد گردید
مخفی نماناد که با آنکه مقسط الراس شاعر بحرین از مراکز روافض است بر اثر معاشرت با حنابله در فروع بمذهب اشاعره نظر داشته که قضا و قدر خداوندی را بر امور مسخر دانند
مقصود همان ساقی قهرمان است که نشریه چراغ را بر افروخت و بر جریده شرق خط بطلان کشید
آرشام پارسی که به ضرورت قافیه آرشام پارسا خوانده شده زعیم و مقتدای لوطیان عجم است نسب شریفش با شصت و دو واسطه به حضرت لوط علیه السلام می رسد و هم اینک در شرق میانه ملجا و مرجع اهل لواطه کثر الله امثالهم است در اصول شریعت معتقد و در فروع آن تسامح دارد انام کالانعام و حکام بی مرام او را از بلاد مسلمین بیرون رانده نا گزیر در دیار کفر موطن گزیده به دست گیری اهل فقر می پردازد
هناك تعليقان (2):
It was fantastic korekhar
Kissssssssssss
مؤمنجان!
نظری به اين صحيفه بيفکنيد، و اينقدر نکنيد...ا
http://www.saaid.net/Doat/yahia/61.htm
إرسال تعليق